ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
اهل تهرانم
روزگارم بد نیست
خرده هوشی دارم , سر سوزن ذوقی,
مدرکی دارم من,
به درد نخور تر از برگ درخت
چند سالی بودیم,
توی دانشگاه, و سر
توی چنباتمه ی دفتر ها
بعد اندی سختی و دود چراغ
بنشستیم به امید,
که مُهری شاید
بزنند روی این مدرک خوشبختی ما,
بعضی از ما بودند در انیشه ی کاری شاید,
بعضی های دگر در اندیشه ی مدرکهایی بالا تر
ولی اما نبود,
مثل اینکه بهر ما کاری پس,
بعضی آنها که به امید هزار,
بهر تشکیل دوسر عایله رفته بودند
بازگشتند به دنبال میز,تاکسی یا آجر!
و به زیر دست کسی, که نمی دانست فرق ما بین واو و یا!
و به آنهایی که رفتند به امید میزی و صندلی
گفته شد مدرکی باید از سابقه باشد پس
ولی آنها شاید,نمی دانستند
که مادر هاشان به انضمام سابقه,
نزاییدند پسر!
و خلاصه بهر چاره
گرفتیم ره خویش سوی بیراهه
سر راهمان گرفت پیر طریقت که ((جوان!
ز چه نالان شده ایی بازآ پس,
که در این ملک کسی نالان نیست!!
برو از بانک و وامی بر گیر! ))
- از گفته ی او شاد شدیم! -
ولی اما شاید خود او هم نمی دانست:
که در این وعده وفا نیست.
به ما گفتند برو , دو سه سر ضامن ز نارنجک دنیا برکش!!!
ولی اما آیا,کسی هم بود به دادم برسد؟!
بعضی از آنها که ترکش ضامن ما جانش سوخت
رفتند پی پول نزول!
بگذریم زانها که;
برف دنیا نشست, روی گیسوهاشان
و برفتند چه زود از دنیا!
و از آنهایی که غرقه ساختند خود در دریا!
بعد از آن یک عمری که پی وام کلانی بدویدیم ولی اما نرسیدیم
دل چرخ به رحم آمد و آن وام به ما داد!!!!!!!!
دویدیم و یک تاکسی از دم قسط خریدیم.
وبه همراه آن قابکی بهر آن مدرکمان!
که بکوبیم روی دیوار دلتگی ها مان!!
و دگر در پی لیلی ندویدیم که چرا؟
نه مرا کار و نه آشیانی خرد بود,
که بسازیم لانه ی کوچکمان در آنجا
ولی اما در پی وام آن همچو حیوانی که رم کرده,
دوانیم و دوان....!
به امید که شاید فلکم باز به رحم آید و من,
دست لیلا بفشارم و با هم برویم
بهر تشکیل دو سر عایله باز
صبح تا شب همچو . . . بدویم!!
اهل تهرانم, روزگارم بد نیست!
«شاهین درویش پور»
«کپی با ذکر منبع مجاز است »